فتنه (3) عوامل ایجاد فتنه اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
عامل دوم فتنه، بدعت در احکام شرعی است «احکام تُبتَدَع»
مقدّمه: انگیزهی بدعت در دین خدا چیست؟
همواره در گسترهی تاریخ عدّهای بودهاند که سعی در بدعت گذاری در دین خدا داشته و عقاید یا کارهایی را به دروغ به دین خدا نسبت دادهاند. بدعت گذاران اساسا دین را قبول ندارند و از دین جز به عنوان نردبان ترقی و پیشرفت خود برداشت دیگری ندارند آنها تا وقتی با دین کنار میآیند که لطمهای به پیشرفت مادّی آنها نزند، اما وقتی دیدند راه آموزههای دینی در مسیری است که منافع شخصی آنها چنین راهی را برنمیتابد، خود را در سر یک دو راهی مهم میبینند. اگر بخواهند همچنان عوام فریبانه دم از دین بزنند، از دنیای خود میمانند، و اگر بخواهند به دنیا و ریاست خود بچسبند، در انظار عمومی متهّم به بی دینی میشوند. لذا برای حل این تعارض دست به تحریف دین زده و با بدعت گذاری، مسیر دین را به همان سویی میکشانند که اهداف دنیایی آنها قرار دارد. در این صورت به هر دو هدف خود خواهند رسید.
کلام امام علی (علیهالسلام) در رابطه با بدعت گذاران
قال علی (علیهالسلام) : إنَّ أَبْغَضَ الْخَلائِقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلانِ رَجُلٌ وَکَلَهُ اللهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ مَشْغُوفٌ بِکَلامِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلالَةٍ فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْیِ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ حَمَّالٌ خَطَایَا غَیْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِیئَتِه… . دشمن ترین خلایق در نزد خداوند دو گروه هستند، مردی که خداوند او را به سبب عصیان و نافرمانی به خود واگذاشته، پس از راه راست منحرف گردیده و به سخن بدعت آور و دعوت مردم به ضلالت و گمراهی دل داده است. پس این مرد سبب فتنه و فساد است برای کسی که به واسطهی او در فتنه واقع شده و گمراه است از راه کسی که پیش از او به راه راست رفته و گمراه کننده است کسانی را که در زنده بودن و بعد از مردنش از او پیروی میکنند. بار گناهان غیر خود را حمل کرده و در گرو گناه خویش هم میباشد. (اما گروه دوم)…
ذکر نمونه :
بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) عدّهای در این اندیشه بودند که با منحرف کردن خلافت از مسیر واقعی خود حکومت بر مسلمین را در دست گیرند. آنها میدانستند که با وجود تأکیدهای مکرر پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) نمیتوانند پاسخگوی اذهان کنجکاو و کاوشگر مردم باشند. به همین دلیل برای توجیه خلافت خود و سرپوش گذاشتن بر انحراف از مسیر پیامبر، دست به دورغ پردازی و جعل حدیث زدند. آنها با استخدام عدّهای خود فروخته ـ همچون ابوهریره ـ توانستند هزاران روایت دروغین را به پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) نسبت داده و بسیاری از احکام دین را از مسیر واقعی خود منحرف کنند. آنها حتّی امور منکری مثل استمال لهو و لعب را هم به پیامبر اکرم نسبت دادند تا بلکه سرپوشی بر فسادهای خود بگذارند.
بدعت گذاران فتنهگر، گاهی برای توجیه گذشتهی خود اقدام به بدعت گذاری میکنند و گاهی هم برای زمینه سازی در جهت منحرف کردن فضای فکری جامعه اقدام به این کار ننگین میکنند. در جامعهی اسلامی ما هم وقتی با فتنههای اجتماعی و سیاسی مواجه میشویم متوجه این امر میشویم که فتنهگران از سالها پیش زمینهی این فتنه را فراهم آورده، تا بتوانند با یارگیری از میان فریب خوردگان جامعه از آنها در جهت رسیدن به اهداف شوم خود استفاده کنند. از سالها قبل شاهد بودیم که به طور گسترده و سازماندهی شده سعی داشتند تا جامعه را در مسیر بی دینی سوق داده و مقدسات دینی را اموری ضد انسانی و غیر عقلی جلوه دهند. آنها توانستند در بستری که از دوم خرداد سال 1376 برای آنها ایجاد شد، با غبار آلوده کردن فضای جامعه بدعتهای شومی را در حوزههای اعتقادی و اخلاقی جامعه رواج دهند. از احکام فقهی و فرعی اسلام گرفته تا عقاید مسلّم دین. از توهین به روحانیت و مراجع تقلید گرفته تا توهین به معصومین و خدای متعال. از زیر سؤال قرار دادن دفاع مقدس گرفته تا انکار حقانیت امام حسین (علیهالسلام) و یارانش در کربلا. از زیر سؤال قرار دادن اصل نظام ولایت فقیه گرفته تا انکار حکومت و ولایت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و علی (علیهالسلام). از زیر سؤال بردن حجاب بانوان گرفته تا سوق دادن جامعه به سوی بی عفتی و بی غیرتی. همه و همه بدعتهایی در دین خدا بود که جامعه را از ارزشهای دینی تهی کرده و به سوی دین گریزی و بلکه دین ستیزی سوق دهد.
بررسی کوتاهی داریم در روند بدعت گذاریهای سخیف در دین خدا و گرد و غبار آلود کردن فضای جامعه در بستری که از دوم خرداد سال 1376 تا اوایل سال 1384 برای معاندان اسلام و دین مهیا گردید.
* گام اوّل: بدعت گذاران و هتاکان، سعی کردند دین خدا را ابتدا از حوزهی اجتماعی خارج کنند. آنها برای رسیدن به این هدف، از ولایت خدا بر مردم و ولایت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شروع کردند تا بتوانند اصل ولایت فقیه را هم پشت سر گذارده و بستری مناسب جهت قرار دادن حاکمیت جامعه در اختیار افرادی لائیک و بی دین فراهم آورند.
نفی ولایت خداوند در گفتار و پندار آنان:
امروز اگر خدا هم حرفی بزند و با عقل مردم منطبق نباشد نخواهند پذیرفت. امروز خدا هم در جامعه هیچ کاره است و همه کاره مردمند! (محسن کدیور، دانشکدهی فنی دانشگاه تهران، سال 1379)
مردم حق دارند به پیامبر و امام هم اعتراض کنند حتی به خدا هم میتوانند اعتراض کنند و خدا را فتنه گر بنامند! (محمد کاظم محمدی اصفهانی ـ روزنامهی ایران ـ 24/4/79)
حتی علیه خدا هم میتوان تظاهرات کرد! (ابراهیم اصغر زاده، کیهان اخبار ویژه، 06/02/77)
نفی ولایت الهی از معصومین (علیهمالسلام) :
ارادهی مردم همان ارادهی خداست و انتخاب مردم همان انتخاب خداست، لذا دموکراسی غربی با دین سازگار است! (فرامرز اشکوری، روزنامهی آبان، ش40، 07/06/77)
طراحان سقیفهی بنی صاعده گناهکار نیستند و کسی که آنها را مقصر بداند، تعصّب نا معقول است! (تقی رحمانی،روزنامهی فتح،ص3،تاریخ 17/1/79)
حضرت علی مشروعیت خود را از مردم گرفته همانطور که معاویه مشروعیت خود را از مردم گرفته است! (رجبعلی مزروعی، روزنامهی حریم، 23/11/78)
مبنای مشروعیت هر کاری رأی مردم است و قرائتی از اسلام درست است که همه چیز بر اساس رأی مردم باشد! (محمد رضا خاتمی، روزنامهی جمهوری اسلامی، 08/06/79)
اسلام در طول تاریخ نظام حکومتی نداشته و چنین چیزی اصلاً معقول هم نیست! (محمد مجتهد شبستری، هفته نامهی راه نو، ش91، ص18، 07/06/78)
از آیهی «اطیعوا الله و أطیعوا الرَّسول» هیچ حق حاکمیتی برای پیامبر و غیر آن فهمیده نمیشود! (محمد مجتهد شبستری، هفته نامهی آبان، ص4، 28/01/79)
دین هیچ ارتباطی به امور اجتماعی و سیاسی و حکومتی ندارد. (عبد الکریم سروش، روزنامهی صبح امروز، ص6، 09/03/78)
نفی ولایت از فقیه جامع الشرائط (ولایت فقیه)
ولایت فقیه همان دیکتاتوری است. (سید محمود برهانی، روزنامهی خرداد، ص11، 12/07/78)
جامعهای که ولایت فقیه در آن باشد انحصارگر و مستبد است. (ابراهیم یزدی، هفته نامهی هاجر، ش233، ص20، فروردین ماه 1377)
ولایت مطلقه معنا ندارد. فقیه ناظر است که اسلامیت نظام تضمین شود! (حسینعلی منتظری، ماهنامهی پیام هاجر، شهریور 1377)
ما تلاش میکنیم خمینی را به گونهای تفسیر کنیم که مخالف دموکراسی نباشد. (اکبر گنجی، کیهان، ص2، 24/01/79)
افکار امام خمینی روزی به موزه خواهد رفت و هیچکس نمیتواند از آن جلوگیری کند این یک تکامل تاریخی است! (اکبر گنجی، کیهان، ص2، 24/01/79)
مبانی و اصول آیت الله خمینی که متکی به فقه و سنت است دیگر کار آمد نیست! (یوسفی اشکوری، روزنامهی جهان اسلام، 11/03/78)
دین ـ تکلیف ـ اطاعت ـ ولایت فقیه و … با آزادی فردی و حقوق انسانی منافات دارد. حکومت دینی نباید از دین دفاع کند او صرفاً باید خواست مردم را اجراء کند! (حمید رضا جلایی پور، هفته نامهی آبان، ش61، 03/11/77)
ولایت منحصر در پیامبر بود و با رفتن او ولایت هم خاتمه پیدا کرد. ولایت بعد از پیامبر به کسی منتقل نشده است! (عبد الکریم سروش، ماهانهی کیان، بهمن ماه 1377)
حکومت از مقولهی دین و شرع جداست. من با حکومت فقهی و روحانی مخالفم! (یوسفی اشکوری، کیهان، 08/02/79)
جامعهی مدنی ولایت مطلقه نمیخواهد. حتی ولایت را نمیخواهد چه رسد به مطلقه. ما احتیاج به رهبر نداریم! (اکبر گنجی، هفته نامهی شما، 27/06/76)
رهبری فقط به درد اوّل انقلاب میخورد و اگر در دوران ثبات هم باشد موجب استبداد دینی خواهد بود! (سعید حجاریان، هفته نامهی مبین، ش339، 03/05/77)
در نهایت با نتیجه گیری از مقدمه چینیهای خود میگویند:
جهان مدرن دین را موهوم میداند و آن را از صحنهی اجتماع به حیطهی فردی عقب رانده است! (عبد الکریم سروش، ماهنامهی کیان، ش43، ص21، مردادماه 1377)
ادامه دارد . . .